اسب خیالی

شعر اسب خیالی

دیشب تو را در خواب دیدم
ای اسب زیبای خیالی
وقتی نشستم روی زینت
بردی مرا یک جای عالی

با هم سفر کردیم در خواب
از روی دشت و کوه و دریا
تا شهرهای دور رفتیم
تا هر کجا، هر جای دنیا

هر شب به خواب من می آید
اسبی که بال و دم ندارد
کی می خرد بابا برایم
او را که اصلا سم ندارد

از صبح تا شب در مغازه
آرام و ساکت ایستاده
او هیچ جائی را ندیده
حتی سواری هم نداده

اسب قشنگم یک دوچرخه است
با این که پا و سم ندارد
من مطمئنم در رقابت
او اسب را جا می گذارد

«سعیده موسوی زاده»


***

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *