زمین می خورم اما بلند می شوم

زمین می خورم اما بلند می شوم

آیا شما از شکست می ترسید؟ بارها در زندگی برایمان پیش آمده است که آنچه دلمان می خواهد اتفاق نیفتاده است، به عبارتی روزگار بر وفق مرادمان نبوده است. در این گونه موقعیت ها چه واکنش هایی نشان داده ایم؟

هر اتفاقی که در زندگیمان می افتد، نتیجه مجموعه فعالیت هاست که می تواند آشکار یا پنهان و شاید هم زنجیره ای باشد، ولی به هر حال اگر حاصل آن حالمان را خوب کند «موفقیت» و اگر احساسی ناخوشایند داشته باشیم به آن «شکست» می گوییم.

قانون طبیعت است که اوضاع گاهی اوقات بر وفق مراد نیست و حتی لایق ترین و تواناترین انسان ها چه از نظر شخصی و اجتماعی و چه از نظر مالی و کاری با مشکلات و ناکامی های زیادی روبه رو می شوند؛ اما نوع رفتار آنها در برابر شکست ها با دیگران تفاوت دارد.
انسان هایی که بعد از هر شکست موفقیت های بزرگ تری منتظرشان است، کسانی هستند که شکست هایشان را محصول اشتباهات خودشان می دانند؛ وقتی زمین می خورند بلند می شوند با افتخار خود را می تکانند. با لبخند، ضربه را به عنوان تجربه  به خاطر می سپارند و سپس با همان نیروی اولیه از اول شروع می کنند.
در مقابل کسانی هم هستند که با ناکامی دنیا برایشان تمام می شود؛ آدم های ضعیفی که با یک زمین خوردن همان جا می مانند و از بین می روند.
دسته ای از انسان ها هم هستند که حد میانه اند، آنها بعد از زمین خوردن بلند می شوند و راهی غیر از مسیر اصلی را دنبال می کنند تا از نظرها پنهان شوند و کسی نتواند آنها را سرزنش کند.

کاش جمله «حتما راهی هست» تکیه کلام همه انسان های روی زمین بود، نه جمله «کار تمام است!». گاهی اوقات با گفتن این کلمات، حتی اگر در مرحله ای نه چندان ناامید کننده باشیم ممکن است به سختی شکست بخوریم.

می دانیم هر شکست شاید برایمان بسیار غم انگیز و تلخ باشد و غیرقابل تحمل، اما با گذشت زمان تاثیر آن کم می شود و با آن کنار می آییم، اما چه کنیم که جای شکست و پیروزی عوض شود؟ برای تبدیل شدن یک شکست به پیروزی می توانیم آن احساس ناخوشایند را با احساس شیرین تری مثل علاقه و دوستی ترکیب کنیم.
اگر این کار را از ته دل انجام دهیم و هدف را عاشقانه دوست داشته باشیم، بسیاری از شکست های حتمی را یک قدم به سوی پیروزی خواهیم دید. نمونه های این نوع رفتارها زیاد هم ناآشنا نیست و شاید در نظر بعضی ها بسیار هم ساده و خنده دار باشد؛ مثل کارها و رفتارهایی که مجنون در برابر لیلی از خودش نشان داد و هر جوابی که شنید چه منفی و چه مثبت، نشانه ای می دید برای نزدیک شدن به هدف.

سعی کنیم با نگاه یک فرد بی طرف به کارهای خود نگاه کنیم و ایرادهای خود را پیدا کنیم، بعد برای حل آنها دست به کار شویم. بسیاری از ما آن قدر به خودمان عادت می کنیم که دیگر عیب هایمان را نمی بینیم.
گاهی هم آن قدر در جزئیات مشکلات غرق می شویم که دیگر مسائل اصلی را از یاد می بریم. فراموش نکنیم که گاهی ممکن است خرابی یک رایانه به علت خرابی یک قطعه باشد و نه تمام رایانه، پس هرگز با یک شکست کل مسئله را زیر سوال نبریم.

صبر کنیم تا عصبانیت ها فروکش کند و بعد با آرامش کامل، دوباره شروع کنیم.
فراموش نکنیم اگر شکست ها نباشند، پیروزی دیگر طعمی ندارد.

جام جم – لیلا عابد
***

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *