آرزوی زرافه کوچولو

قصه آرزوی زرافه کوچولو

زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریب زیادی داشت.

یک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. فرشته آرزو که داشت از آن جا می گذشت، صدای زرافه کوچولو را شنید. به او لبخند زد و آرزوی او را برآورده کرد و گردن زرافه کوچولو دراز شد، دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود و تنه اش روی زمین.

زرافه کوچولو به این طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود. اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد. بعد، گرسنه اش شد. هام… هام… هام… ستاره ها را خورد. ماه را هم خورد. یک دفعه همه جا تاریک شد.

زرافه کوچولو ترسید. مادرش را صدا زد. اما او کجا و مادرش کجا! مادرش آن پایین بود و خودش این بالا.

زرافه کوچولو گریه اش گرفت. ناگهان یاد فرشته آرزو افتاد و فریاد زد: فرشته آرزو کجا هستی؟

اما فرشته آرزو رفته بود تا آرزوی یک کوچولوی دیگر را برآورده کند.

زرافه کوچولو سرش را روی یک تکه ابر گذاشت. آنقدر گریه کرد که خوابش برد.

صبح که بلند شد، سرش روی شکم گرم و نرم مادرش بود.

زرافه کوچولو خندید. همه اینها یک خواب بود.

سروش خردسالان
***

8 دیدگاه برای آرزوی زرافه کوچولو

  1. افسان مهرآور گفت:

    به نام خدا
    سلام
    واقعا هدف از نوشتن این داستان چی بوده؟؟؟ یعنی من اگر این داستان رو برای بچه ام بخونم و آخرش بچه ام بهم بگه خب کی چی؟ من چی باید جواب بدم؟ ممنون میشم اگر پاسخ بدبد

    • کدبانوی ایرانی گفت:

      دوست عزیز این داستان در سروش خردسالان چاپ شده و باید نظر نویسنده رو دانست ولی به نظر من میشه از دو زاویه به آن نگاه کرد: یک خیال پردازی های کودکان که بچه ها به اون پر و بال میدن. همه ما در کودکی خیال پردازی هایی داشتیم که محال بود، به عنوان مثال من خودم همیشه دوست داشتم یه روز از خواب بیدار شم و ببینم پسر شده ام. :))
      و دوم اینکه کودکان بعضن خوابها یا کابوس های وحشتناکی می بینند و می توان کودک رو آماده کرد که اگر کابوسی دید بدونه که اون اتفاقهای بد فقط در خواب برای او رخ داده و پدر و مادر همیشه حامی و نگهدار او خواهند بود.

  2. ✠ lɘzнiɒ ✠ گفت:

    سلام دوستش داشتم داستانو حتما بچه هاخوششون میاد چون تخیل خیلی ظریف و جذابی داشت

  3. زهرا گفت:

    سلام از داستان خوشم اومد داستان تخیلی و جالب بود

  4. Farzaneh Kavoosfar گفت:

    salam, vaghti kasi dastan menevise, age dastan az khodesh bashe, yani az fantasish estefadeh karde va ghabele taghdire, age na, be har hal ma ra sharike khandane fantasie digari kardeh
    pas khaheshan ham ra tashvigh konim, va sai konim fantasi khod ra va farzandaneman ra takmil konim, va shayad dastanha ra ma edameh dahim, sepas

  5. چهره پوش گفت:

    جالب بود ، دوسش داشتم 🌹🌹🌹

  6. afshin گفت:

    بهترین داستان کوتاه کودکان که تا حالا خوندم. بعضی وقتا، حتی ما بزرگترها، به شدت درگیر زندگی و مشکلاتش میشیم. بعد یهو یه آرامشی که پیدا می کنیم (بعضی لحظه ها که میاد) انگار یهو مشکل محو میشه، انگار همش رویا بود، و مشکل اصلا مشکل نبود یا اونقدر مهم نبود، و میفهمیم خودمون با توجه زیاد بهش بزرگش کرده بودیم و بهش بال و پر داده بودیم. عین فیلم دیدن که آدم چنان میره تو فیلم که متوجه واقعیت، نمیشه. بعد که فیلم تموم میشه یهو به خودش میاد و میبینه همش فیلم بوده و اوضاع واقعیش خیلی امن تر از جنگ و کشت و کشتار تو فیلمه.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *